سفارش تبلیغ
صبا ویژن

هر کس را سر انجامى است ، شیرین و یا تلخکامى است . [نهج البلاغه]

یه شب هق هقی! - خدا رحمت کند شما را
نویسنده :  خودم

دیشب اونقدر به خاطر اشتباهاتم اشک ریخته بودم که صدام در نمی یومد!!الهی بمیرم واسش ..نمیدونم چرا به خودم حق دادم که با اون این کارو بکنم..مگه دختر !!عزیز دوردونه تو احساس نداره که جلوش هق هق گریه میکنی!جز شرمندگی چیزی واسش ندارم...خدای من!!

یه حرفایی بین من وبابا ردو بدل شده که منو تا مرز دیوونگی برده بود.اول چون له شده بودم اشک میریختم وبعد هق هق گریه هام دلیلی دیگه پیدا کرد و اونم این بود که :عذاب وجدان یقه مو گرفته بود چرا اونو ناراحت کردم..ببین تا چه حدی حالش بدبود که ازم خواست گوشی رو قطع کنم ...وای خدا!!!!

چه شب وحشتناکی بود..الانم از بس دیشب سرمو کردم زیر بالشت و هق هق گریه کردم درست مثل دوران کودکی صدام گرفته..میخواستم باهاش تماس بگیرم حالشو بپرسم ولی دیدم با این صدای نا بحنجارم فقط آزارش میدم...

و یه خواهش:ازش خواستم که برنامه زندگیشو به خاطر من عوض نکنه..به خاطر دل تنگیو  تنهایی من عجله نکنه!!

و باز یه حرف زد که فکر میکنی زیر تن ها آوار قرارم داد و اما اون حرف:من گفتم که تو رو میخوام..و اونبا خنده گفت:منو نخواه منو ار خدا بخواه...وای وای ...مدام میگفت خدا عقلت بده دختر...ببین چه کارا میکنی!!

                                                                                   

خیلی دوست دارم وقتی اینجوری حرف میزنه پیشم باشه زل بزنم تو چشماش و بگم:تو رو به اونی که میپرستی بیتشر از این خردم نکن..ولی نیست!!و معلوم نیست تا کی نباشه..اصلا معلوم نیست باشه یا نه!!اوه خدا....بسه باز دارم اشک میریزم..خدا کمکم کن!!! 

بعدم ازم خواست که کارا رو انجام بدم که پشتش فکر باشه..مسئولیت سنگینیه!!!


دوشنبه 85/10/11 ساعت 10:12 عصر

لیست کل یادداشت های این وبلاگ
فهرست
9759 :کل بازدیدها
2 :بازدید امروز
2 :بازدید دیروز
درباره خودم
یه شب هق هقی! - خدا رحمت کند شما را
لوگوی خودم
یه شب هق هقی! - خدا رحمت کند شما را
جستجوی وبلاگ من
 :جستجو

با سرعتی بی‏نظیر و باورنکردنی
متن یادداشت‏ها و پیام‏ها را بکاوید!

اشتراک
 
آرشیو
مطالب قبلی
تابستان 1386
بهار 1386
زمستان 1385
پاییز 1385
تابستان 1385
طراح قالب